چرا حرف منو باور نمیکنی
#فیک جیمین
.۱۷
یونا : سلام بچه ها
ات و دوهی و مینبوم: سلام
ات: راستی داداشت که کاری باهات نکرد
یونا : نه خدا را شکر خواهرم توی خونه بود و نمیتونست
دوهی : مگه چی شوده اون شب
یونا :بعدن بهت میگم الان هم بریم کلاس
ات: اخخخخ راستی یادم رفت یک چیزی بگیرم
یونا: چی
ات: فردا تولد جونگوون هست برادر بزرگ تر
یونا : نترس بابا ما برات ردیف میکنیم
دوهی : راست میگه تا ما داریم غم نداری داداش
ات: خدا راشکر که شما رو دارم
یونا : راستی میدونستی شوگا یک خواهر داره و از شوگا پایس باهم دوستیم قرار فردا یا پس فردا بیاد
دوهی راست میگی میتونی درموردش به ما بگی
یونا: اره چرا که نه
ات : پس بریم کلاس و درموردش به ما بگو
یونا : باشه
(عکس خواهر شوگا یا اعضا میزارم)
وقتی وارد کلاس شودن جیمین رو دیدن که نشسته روی صندلی و دستاش توی میز بود و سرش او روی دستاش گذاشت و صورتش رو قایم کرد
و رفتن نشستن
.۱۷
یونا : سلام بچه ها
ات و دوهی و مینبوم: سلام
ات: راستی داداشت که کاری باهات نکرد
یونا : نه خدا را شکر خواهرم توی خونه بود و نمیتونست
دوهی : مگه چی شوده اون شب
یونا :بعدن بهت میگم الان هم بریم کلاس
ات: اخخخخ راستی یادم رفت یک چیزی بگیرم
یونا: چی
ات: فردا تولد جونگوون هست برادر بزرگ تر
یونا : نترس بابا ما برات ردیف میکنیم
دوهی : راست میگه تا ما داریم غم نداری داداش
ات: خدا راشکر که شما رو دارم
یونا : راستی میدونستی شوگا یک خواهر داره و از شوگا پایس باهم دوستیم قرار فردا یا پس فردا بیاد
دوهی راست میگی میتونی درموردش به ما بگی
یونا: اره چرا که نه
ات : پس بریم کلاس و درموردش به ما بگو
یونا : باشه
(عکس خواهر شوگا یا اعضا میزارم)
وقتی وارد کلاس شودن جیمین رو دیدن که نشسته روی صندلی و دستاش توی میز بود و سرش او روی دستاش گذاشت و صورتش رو قایم کرد
و رفتن نشستن
- ۳.۴k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط